آنچه در استراتژی باید از میکلانژ بیاموزیم

درس های زندگی حرفه ای میکلانژ درباره استراتژی

حسین نوریان، مشاور مدیریت استراتژیک

میکل آنژ در سال 1564 در سن 88 سالگی درگذشت و نام خود را به عنوان یک “هنرمند برجسته” و مهم ترین مجسمه ساز دوره رنسانس بر سر زبان ها انداخت. او اولین هنرمندی بود که توسط مورخان هنر معاصر مانند وازاری و کاندیوی به عنوان یک نابغه شناخته شد. حتما این توصیفات ارتباط زیاد و مستقیمی با مهارت و نبوغ او در مجسمه سازی دارد، اما با تاملی بر زندگی و سرگذشت او در می یابیم که او از جمله هنرمندانی بوده است که برای برندسازی شخصی خود و تجاری سازی آثار هنری و زندگی حرفه ای اش ، استراتژی داشته است.

نقش عزم و سرنوشت در استراتژی 

میکل آنژ توسط یک پرستار بچه بزرگ شد که در نزدیکی معدن سنگ زندگی می کرد. از مادرش نقل شده است که او وقتی نوزاد بوده، غبار سنگ مرمر با شیر مادرش مخلوط می شده و او همواره اضطراب سلامتی فرزندش را داشته است.

میکل آنژ در دوران جوانی تعارض و اختلافات معمولی که جوانان با والدین خود دارند را داشته است، که مهم ترین آنها آرزویش برای هنرمند شدن بوده که پدرش با آن به سختی مخالفت می کرده است. اما میکل آنژ با تکیه بر مهارت های هنری خود که در سنین پایین آشکار شده بود، مفتخر به شاگردی نقاش مشهور دومنیکو گیرلاندایو شد و از او هنر نقاشی دیواری را آموخت.

در اینگونه از نقاشی، هنرمند دیوار مرطوب یا تازه ساخته شده (فرسکو) را با رنگ با پایه آب رنگامیزی می کند. از آنجایی که آن رنگ با دیوار ترکیب می شود، نقاشی می تواند قرن ها دوام بیاورد. اما محدودیت و دشواری این روش در آن است که هنرمند باید خیلی سریع کار کند و نمی تواند بعد از نقاشی صحنه ها و تصاویر را دوباره رنگامیزی کند یا تغییر دهد. (برخلاف رنگ روغن)
در همان دوران بود که میکل آنژ به‌عنوان شاگرد نقاش دیواری، زیربنای مهم در خلق یکی از مشهورترین آثار هنری جهان را بنیان گذاشت؛ سقف نقاشی‌شده کلیسای سیستین در واتیکان.

افراد مناسب را با مهارت های خود غافلگیر کنید

بعدها، میکل آنژ در باغ لورنزو مدیچی، حاکم فلورانس کار کرد و در آنجا مجسمه مرمری از آن پیرمرد را ساخت. لورنزو مجسمه را دوست داشت ام این نکته را هم به عنوان یک دغدغه به او گفت که دندان هایش از هم سن و سالهایش بیشتر است.
میکل آنژ تعدادی از دندان ها را با مهارت فوق العاده ای بدون اینکه لطمه ای به مجسمه بخورد برداشت جوری که کاملا طبیعی به نظر می رسید. لورنزو تحت تاثیر قرار گرفت و مصصم شد که از هنرمند جوان آینده دار حمایت کند.

فراتر از ممکن بروید

هنگامی که مقامات فلورانسی به دنبال مجسمه ای بودند که روح شهر را تجسم کند، طبیعتا برایشان داوود – چوپان جوانی که جالوت غول پیکر را شکست داد – اولین انتخاب بود.
در آنجا یک تکه غول پیکر از سنگ مرمر در دسترس بود اما ارتفاعش به تجسم فلاخن حضرت داوود نمی خورد. مجسمه‌سازان دیگر گفتند که این تکه سنگ دارای نقص است و از کار با آن خودداری کردند. اما میکل آنژ همه چیز را متفاوت می دید.

او داوود خود را به بلندی چهارده فوت و کاملاً برهنه ساخت و به جای فلاخن یک زنجیر به دستش داد. این داوود تنها یک داوود سمبلیک نبود بلکه قهرمانی بود که توسط میکل آنژ تفسیر شده بود یعنی میکلانژ نه تنها داوود بلکه شخصیت و قهرمانیش را هم به تجسم کشیده بود.
او برای اینکه مجسمه‌اش واقعاً متمایز شود، چشم‌انداز منحصربه‌فردی از سوژه‌اش در نظر گرفته بود و به مرد جوان چیزی جز فلاخن که در داستان اصلی برای کشتن جالوت استفاده کرده بود اعطا کرده بود. داوود او که نماد مقاومت در برابر دشمنان قوی شده بود در آینده نزدیک به معروف ترین مجسمه جهان تبدیل شد.

این استعداد میکل آنژ هم ریشه در مهارت او داشت. او یکی از اولین هنرمندانی بود که اجساد انسان ها و حیوانات را تشریح کرد تا بفهمد بدن انسان از درون چگونه به نظر می رسد انگونه که او می توانست شخصیت ها را از سنگ بیرون و به تجسم بکشد، قابلیت منحصر به فرد او در تلفیق توجه به کلیات و جزییات را آشکار می کرد.

کلیات و جزئیات را با هم تلفیق و ترکیب کنید

زمانی که میکل آنژ در رم بود و روی مقبره پاپ قبلی (ژولیوس دوم) کار می کرد، پاپ جدید درخواستی را مطرح کرد. او می خواست سقف کلیسای سیستین نقاشی شود. او برای میکل آنژ گفت که می خواهد این اثر چه چیزی را نشان دهد، اما این تصویر از نظر میکل آنژ کامل نبود پاپ می‌خواست تنها داستان های عهد جدید و داستان های حضرت عیسی کشیده شود اما میکلانژ تصمیم گرفت کل داستان خلقت را به تصویر بکشد و در قسمت هایی علاوه بر عهد جدید، بر عهد عتیق هم تمرکز کند، پس با استفاده از تکنیک نقاشی دیواری که از گیرلاندایو آموخته بود، چهره هایی را به قدری واضح نقاشی کرد که تقریباً سه بعدی به نظر می رسیدند. اما همگی با هم کلیت مفهوم خلفت را هم در ذهن بیننده تبادر می کردند او تعادل خیره کننده ای بین جزییات و کلیات هم در مفهوم و هم در شکل یافته بود. سقف آن کلیسا پر از جزئیات است، اما ترکیب کلیش منظم و واضح جریان خلقت را نشان می دهد.

میکل آنژ بیش از چهار سال بر روی سقف سیستین کار کرد به گونه ای که اکنون نشریح اهمیت چیزی که او خلق کرد دشوار است. تصویرهای میکل آنژ – به ویژه تصویر خلقت آدم – که از آن پس بخشی از آگاهی های فرهنگی غرب شده است.

باز هم میکل آنژ مرزهای هنر ممکن را دوباره باز تعریف و استانداردهای جدیدی را تعیین کرد. قبل از کار بر روی کلیسای سیستین او می خواست به عنوان یک مجسمه ساز شناخته شود اما در حین کار بر روی نمازخانه کلیسا او نه تنها به یک نقاش و منحصر به فرد بلکه به یک برند در تاویل متون دینی مطرح گردید که بین همه هنرمندان تاریخ در نوع خود بی نظیر است.

گریز از رقابت و استراتژی اقیانوس آبی

پیتر تیل، سرمایه‌گذار مستقر در دره سیلیکون، در کتاب خود، صفر تا یک، اشاره می‌کند که اگر در رقابت با دیگران هستید، استراتژی اشتباهی را پی گرفته اید، سرمایه گذار و کارافرین واقعی بر گریز از رقابت تمرکز می کند و با کسی رقابت ندارد.

میکل آنژ نیز به همین ترتیب فکر می کرد. او رقابت را تحمل نمی کرد. همیشه تلاش می‌کرد تا سطح هنری آثارش را آنچنان بالا ببرد که خود را با دیگران غیرقابل مقایسه بسازد. استراتژی او این بود که زندگی خود را به عنوان یک هنرمند به عنوان سرنوشت خود معرفی کند، مهم ترین افراد را با مهارت خود شگفت زده نماید و مجسمه ها و تصاویری بی نظیر خلق کند.

در اواخر عمرش، وقتی از او خواسته شد تا گنبد کلیسای سنت پیتر را بسازد، همه را شگفت زده کرد و گفت که برای انجام آن پولی نمی‌پذیرد.
میکل آنژ نه تنها هنرمندی با مهارت استثنایی و اخلاق کاری خستگی ناپذیر بود بلکه قهرمانی بود که به شدت از برند خود آگاه بود و از آن مراقبت می کرد همانطور که لیندا موری در بیوگرافی خود می گوید: “میکل آنژ مانند هیچ کس قبل یا بعدش نبود او از خود کهن الگوی جدید به جای گذاشت: فداکار، منزوی، تنها، عذاب وآزار دیده، ناراضی و شکست ناپذیر.”

شما ممکن است این را هم بپسندید