ده داستان برای یادگیری استراتژی

داستان هایی درباره استراتژی و تفکر استراتژیک

حسین نوریان، مشاور مدیریت استراتژیک

در بخش ده داستان استراتژی در کتاب “Thinking Strategically”  نویسندگان از مثال‌های روزمره، ورزشی و اجتماعی استفاده می‌کنند تا اصول اولیه تفکر استراتژیک را به‌صورت ملموس توضیح دهند. این مثال‌ها مقدمه‌ای برای درک بهتر مفاهیم نظریه بازی‌ها هستند

داستان اول دست داغ (The Hot Hand)

در ورزش، گاهی بازیکنی هستند که به نظر می‌رسد که “دست داغ” دارند و اشتباه نمی کند. آنها به دلیل عوامل و شرایط محیطی و مخصوصا پیشامدهای مثبت در دوره زمانی خاصی موفق نشان داده اند و این موجب شده است که خودشان و دیگران آنها را قهرمان بدانند و همواره انتظار و پیش بینی برد و موفقیت از ایشان داشته باشند اما تحقیقات نشان می‌دهد این پدیده غالباً ناشی از عدم قطعیت و ریسک ها یا به عبارت بهتر شانس است، نه مهارت پایدار آنها نکته استراتژیک این داستان در این است که واکنش تیم مقابل (مثل تمرکز روی دفاع از این بازیکن) ممکن است عملکرد رقیب را کاهش دهد، اما به هم‌تیمی‌هایش فرصت بیشتری برای موفقیت بدهد اینگونه است که سازمان می تواند با معرفی یک فرد یا یک حوزه به عنوان صاحب دست داغ، تمرکز رقبا را به آن قسمت سوق دهد تا هم تیمی هایش بتوانند پیروز شوند. این استراتژی مؤثر اغلب تأثیر کلی تیم را در نظر می‌گیرد نه یک نفر را

پیروی یا پیشروی (To Lead or Not to Lead):

در مسابقات قایقرانی، قایق پیشرو معمولاً استراتژی قایق دومی را تقلید می‌کند، حتی اگر اشتباه باشد، زیرا هدف او حفظ جایگاه اول است و تمرکز خود را به جای موفقیت های آتی بر حفظ جایگاه رهبری موجود می برد که می تواند به صورت بالقوه به شکست او منجر شود. نکته استراتژیک آن این است گاهی پیشرو بودن باعث می‌شود که تمرکز بر برنده شدن باشد، نه بهترین انتخاب. این اصل در بازارها نیز صادق است، جایی که رهبران بازار تمایل دارند از استارتاپ‌ها تقلید کنند. این بینش تصریح می کند که گاهی پیشرو بودن بهترین گزینه نیست و شاید بهتر است که پیرو باشیم تا آزموده های شکست و موفقیت پیشروها را به کار ببندیم گاهی بهتر است اولین نباشیم تا از درس آموخته های اولین استفاده کنیم.

مستقیم برو به زندان (Go Directly to Jail):

شرح: داستان کلاسیک معمای زندانی‌ها. دو زندانی با هم توافق می‌کنند که سکوت کنند اگر هر دو به این تصمیم پایبند باشند آزاد می شوند، اما اگر دیگری را لو دهند اما او ایشان را لو ندهد مجازات کمی می گیرند و اگر هر دو هم را لو دهند بسیار مجازات می شوند معمولا تصمیم اولیه بر لو ندادن است اما هر کدام وسوسه می‌شوند دیگری را لو دهند تا خودشان تنبیه کمتری شوند نکته استراتژیک این داستان این است که موقعیت‌های این‌چنینی، نبود اعتماد و ارتباط منجر به تصمیمات غیر بهینه برای هر دو طرف می‌شود. این داستان اتحادهای استراتژیک مبتنی بر رقابت را برجسته می کند، (به مقاله همکاری هایی مبتنی بر رقابت مراجعه شود) گاهی بسیار لازم است که رقبا از دیدگاه های یکدیگر باخبر باشند و با هم همکاری کنند که این به نفع هر دو آنها است.

اینجا ایستاده‌ام (Here I Stand):

مارتین لوتر در مقابل کلیسا ایستاد و حاضر به مصالحه نشد، زیرا ایمان به اصول خود داشت نکته استراتژیک این داستان این است که سرسختی و عدم انعطاف می‌تواند قدرت در مذاکره را افزایش دهد، اما خطر از دست دادن فرصت‌های بلندمدت را هم دارد. بنابر این برای انتخاب استراتژیک مناسب باید میزان تاثیرگذاری مثبت و  منفی آن  را بررسی کرد این انتخاب استراتژیک سختی است زیرا حفظ دایره شان (خط قرمزی که از آن کوتاه نمی آییم) مانند بازی جوجه در نظریه بازی ها، ( دو خودرو در جاده ای که تنها یک اتوموبیل می تواند از آن عبور کند به سرعت در حال نزدیک شدن و تصادف با یکدیگر هستند، در این حالت یکی از آنها فرمان را جلو دید دیگری می کند و دور می اندازد تا نشان دهد تصمیمش را عوض نمی کند) رقبا را می ترساند و اعتبار فرد را بسیار بیشتر می کند اما طبیعتا ممکن است این انتخاب منجر به از دست دادن امکان های دیگر ناشی از انعطاف پذیری بشود. ضمن این که این بازی نشان می دهد که تصمیم گیری در شرایطی که سازمان تحت فشار است می تواند بسیار خطرناک باشد.

زنگوله بستن به گربه (Belling the Cat):

در خانه ای گربه ای وارد شده بود و تهدید زیادی را برای موش‌های آنجا ایجاد کرده بود، آنها تصمیم می‌گیرند برای ایمنی بیشتر زنگی به گردن گربه ببندند این تصمیم بسیار ستایش می شود اما سوال بعد از تصمیم این است که حالا کدام موش می خواهد زنگوله را به گردن موش بیاویزد، این استراتژی شکست می خورد زیرا هیچ‌کس حاضر نیست این کار را انجام دهد نکته استراتژیک در این داستان این است که در موقعیت‌هایی که نیاز به همکاری جمعی است، نبود رهبری و ترس از خطر باعث می‌شود اهداف جمعی محقق نشود یا اینکه استراتژی ها باید با ماهیت قابل اقدام بودن انتخاب بشوند. این داستان ضمنا نشان می دهد که استراتژی ها و اهداف استراتژیک باید قابل اقدام و امکان پذیر باشد.

لبه نازک گوه (The Thin End of the Wedge) :

سیاست‌های حمایت‌گرایانه اقتصادی (مثل تعرفه‌ها) به صورت اندک اندک و  تکه‌تکه تصویب می‌شوند، اما در نهایت هزینه‌های زیادی برای کل جامعه ایجاد می‌کنند مثلا در شرکتی مدیر به درخواست کارکنان امتیازاتی کوچکی که صلاح نیست را قایل می شود با این استدلال که آن امتیاز تبعات چندانی ندارد و اتفاق خاصی نمی افتد اما این تصمیم کوچک برای مدیر وابستگی به مسیر ایجاد می کند و او را فرایندی می برد که دیگر امکان خارج شدن از آن وجود ندارد و همواره تشدید می شود. نکته استراتژیک آن داستان در این است که تصمیم‌گیری‌های تدریجی و بدون در نظر گرفتن تصویر کلی اگر منجر به وابستگی به مسیر بشوند می‌تواند به نتایج غیر بهینه منجر گردند. ( به مقالات پادشکنندگی درباره وابستگی به مسیر و اپشنالیتی مراجعه شود)

قبل از پریدن نگاه کنید (Look Before You Leap):

تصمیمات اولیه (مثل انتخاب شغل، خرید کامپیوتر، یا ازدواج) می‌توانند محدودیت‌های بلندمدت ایجاد کنند.
نکته استراتژیک این است که پیش‌بینی اثرات بلندمدت تصمیمات اولیه، و استفاده از قدرت مذاکره پیش از تعهد، اهمیت دارد و باید در تصمیمات استراتژیک، وابستگی به مسیر و آپشنالیتی را در نظر گرفت. این استعاره نشان می دهد باید قبل از هر تصمیم گیری استراتژیک وضعیت موجود را به دقت تحلیل کرد که شامل شناسایی فرصت ها و تهدیدها و ارزیابی منابع و محدودیت ها باشد. یکی از جنبه های مهم این اصل پیشبینی  پیامدهای احتمالی تصمیمات است که شامل در نظر گرفتن بهترین و بدترین سناریوها می شود ضمن اینکه باید از اطلاعات و داده های کافی استفاده و از تصمیمات سریع و احساسی اجتناب کرد و به بازخوردهای کسب شده باید کاملا استفاده نمود.  در کل این داستان بر احتیاط در تصمیم گیری های استراتژیک تاکید دارد.

حرکات خود را ترکیب کن (Mix Your Plays):

در ورزش‌ها (مثل فوتبال یا تنیس)، انتخاب حرکات تصادفی و غیرقابل پیش‌بینی اغلب مؤثرتر از تکرار یک حرکت خاص است نکته استراتژیک این است که غیرقابل پیش‌بینی بودن می‌تواند در موقعیت‌های رقابتی یک مزیت مهم باشد. این آموزه نشان می دهد بهره گیری از استراتژی های متعدد و متنوع می تواند برای سازمان انعطاف پذیری مناسبی را در مواجهه با بازار و رقبا ایجاد کند.  در این حالت امکان پیش بینی رفتار شما برای رقبا سخت می شود و می توانید بهتر نتیجه بگیرید. ترکیب استراتژی ها به شما این فرصت را می دهد  که نتایج مختلف را آزمایش کنید و از آنها درس بگیرید. با ترکیب استراتژی ها می توانید ریسک های هر یک آنها را کاهش دهید طوری که وقتی یک استراتژی شکست می خورد، استراتژی های دیگرتان می تواند همچنان موفق باشد.

هیچ‌وقت به یک تازه‌کار شانس برابر نده (Never Give a Sucker an Even Bet):

در مثال شرط‌بندی، کسی که از اطلاعاتی ویژه برخوردار است، همیشه مزیتی نسبت به دیگران دارد. نکته استراتژیک این داستان این است که اقدامات دیگران می‌تواند سرنخ‌هایی درباره اطلاعات آن‌ها بدهد. استفاده از این اطلاعات به سود تصمیم‌گیری شماست. اگر شما اطلاعات بیشتری نسبت به رقیب خود دارید نباید به او اجازه دهید که با شانس برابر با شما رقابت کند. بهتر است از دانش و تجربیات خود استفاده کنید تا شانس پیروزی خود را افزایش دهید. وقتی که شما از یک موقعیت برتر برخوردار هستید باید از آن بهره گیری کنید  و شرایط را به نفع خود تغییر دهید. این امر می تواند شامل تعیین شرایط بازی، انتخاب زمان مناسب  برای عمل یا ایجاد موانع برای  رقیب باشد

دادن شانس به یک رقیب نادان می تواند به نفع او تمام شود زیرا ممکن است به طور  تصادفی یا با بهره گیری از شانس برنده شود. برای همین در چنین مواردی نیز مدیریت ریسک استراتژیک بسیار لازم است . این داستان نشان می دهد که استفاده از استراتژی های غیر مستقیم می تواند کارا باشد یعنی به جای اینکه مستقیما با رقیب مقابله کنید می توانید او را در موقعیتی ضعیف تر قرار دهید

نظریه بازی‌ها می‌تواند خطرناک باشد (Game Theory Can Be Dangerous):

دو اقتصاددان در تاکسی در کشوری درباره کرایه چانه می‌زنند. راننده در واکنش، آن‌ها را به جای اول بازمی‌گرداند و نمی رساند. نکته استراتژیک آن این است که در مذاکرات، باید انگیزه‌ها و واکنش‌های طرف مقابل را در نظر گرفت غرور یا رفتار غیرمنطقی می‌تواند نتایج را تغییر دهد. نظریه بازی ها می تواند خطرناک باشد زیرا بر اساس فرضیات منطقی و عقلانی بنا شده است اما در واقعیت انسان ها ممکن است  به طور غیر منطقی عمل کنند یا تحت تاثیر احساسات قرار گیرند. این عدم پیش بینی می تواند نتایج غیر منتظره ای را به همراه داشته باشد.

برخی از استراتژی هایی که بر اساس نظریه بازی ها طراحی شده اند ممکن است در عمل کارایی نداشته باشند یا به نتایج معکوس منجر بشوند. تصمیمات استراتژیک که بر اساس نظریه بازی ها اتخاذ می شوند ممکن است در کوتاه مدت سودآور به نظر برسند اما در بلند مدت شاید عواقب منفی داشته باشند. این امر به ویژه در روابط بین فردی یا رقابت های تجاری صادق است جایی که تصمیمات می تواند به تخریب اعتماد یا ایجاد دشمنی منجر شود.

جمع‌بندی: این داستان‌ها نشان می‌دهند که استراتژی‌های مؤثر نیازمند پیش‌بینی واکنش رقبا، استفاده از تصمیمات منطقی و درک شرایط محیطی و محدودیت‌ها هستند. هر داستان یکی از جنبه‌های تفکر استراتژیک را برجسته می‌کند و به خواننده کمک می‌کند درک بهتری از کاربرد نظریه بازی‌ها داشته باشد

استفاده از مطالب فوق تنها با ذکر منبع مجاز است

جهت دریافت اطلاعات بیشتر یا مشاوره مدیریت استراتژیک با رویکرد تحول دیجیتال با ما تماس حاصل فرمایید

مطالب مرتبط

درخواست مشاوره