حسین نوریان، مشاور مدیریت استراتژیک
امروز شرکت ها در محیط کسب و کاری که مرتبا پیچیده تر می شود فعالیت می کنند، بازارها و صنایع مختلف بسیار بیش از پیش پویا، غیر قابل پیش بینی و به هم مرتبط شده اند و مرزهای میان صنایع گوناگون از میان رفته است. با وجود اینها هنوز بسیاری از بنگاه ها از همان مدل های کلاسیک تحلیل استراتژیکی استفاده می کنند که برای محیط ایستا فراهم به وجود آمده است و طبیعتا برای تحلیل ابعاد پویای محیطی در روزگار حاضر کارائی چندانی ندارد.
بکارگیری روش های قدیمی به آن منجر می شود که تمرکز زیاد بر دستیابی به اهداف کوتاه مدت تجاری بر توجه به مزیت های بلند مدت برای ایجاد پابرجائی یا استحکام سازمانی (Robustness) غلبه کند و سازمان قابلیت های تاب آوری و توان بازسازی اش را در مواجهه با دگرگونی های محیطی از دست بدهد.
به همین دلایل می بینیم که بسیاری از کسب و کارهای موفق گذشته در محیط کسب و کار امروز به تدریج از میان می روند. تحقیقات پیمایشی گروه مشاوران بوستون از بررسی بیش از سی هزار شرکت در طول پنجاه سال نشان می دهد سرعت میرائی سازمان ها بسیار افزایش یافته است، به طوری که حدود یک سوم از آنها این شانس را نخواهند داشت که تا پنج سال آینده دوام آورند، عددی که حدودا شش برابر نسبت به چهل سال گذشته بیشتر شده است.
امروزه دیگر شرکت ها در جوان و میان سالی می میرند زیرا نمی توانند خود را با پیچیدگی های محیطی منعطف کنند و مزیت های قبلی مانند اندازه سازمان، سهم بازار، چرخه یادگیری و توان مالی هم چندان کمکی به پایدار مانندشان نمی کند. گوئی اکنون سازمان ها به گونه های جدیدی از مزیت های رقابتی نیازمندند که “استحکام کسب و کار” یکی از آنها است
اکنون چه باید کرد؟ پابرجائی و ایستادگی شرکت ها در چنین وضعیتی چگونه حاصل می شود و آنها برای برخورداری از رشد پایدار، باید چه تمهیداتی را محقق کنند. کلید حل این معما در تحلیل ابعاد پیچیدگی سازمانی و محیطی است، زیرا همانگونه که گفته شد دلیل اصلی میرائی بنگاه ها ناتوانی آنها در غلبه بر پیچیدگی ها است و طبیعتا راهکارهایی که با نگرش سیستمی، امکان تاثیر گذاری سازمان را بر پیچیدگی های محیطی فراهم می سازد، می تواند برای آن استحکام سازمانی را به همراه آورد.
با توجه به آنچه که گفته شد در وهله اول بینش مدیریتی مدیران باید بر مبنای تحلیل عدم قطعیت ها شکل گیرد و نسبت به توان پیش بینی و کنترل خود بر مولفه های محیطی واقع بین گردند. آنها باید حوزه هائی را که فرای حیطه تاثیر گذاریشان است را به خوبی بشناسند و سناریوهای تاثیر پذیریشان از دگرگونی های پیرامونی را به خوبی تحلیل و درک نمایند. امروزه همه دریافته اند که تغییرات بسیار بنیادین اثر گذار بر محیط های کسب و کار، از لایه های پایین و نیز فرای مرزهای یک صنعت مشخص شروع می شود و دامنه آن با سرعت بسیار زیاد به لایه های بالاتر اکوسیستم و سایر صنایع تسری می یابد. بحران اقتصادی جهانی سال ۲۰۰۷ که با سوداگری در صنعت مسکن کشور آمریکا شروع شد و برای سالیان بر کارائی صنایع مختلف در کل جهان اثر گذاشت، نمونه واضحی از ریسک های اکوسیستم کسب و کار است.
راحتی ناشی از بسنده کردن به مدیریت و حل چالش های درون سازمانی باید در ذهن مدیران ارشد کم ارزش شود و استقبال از چالش های تاثیر گذاری بر محیط کسب و کار در آنها افزایش بیابد. پارادایم گونه های سنتی تحلیل استراتژیک عمدتا مبتنی بر تاثیر پذیری از محیط و ناتوانی نسبی بر تاثیر گذاری بر آن بود اما شیوه های نوظهور این دانش، تمرکز اصلی استراتژی سازمان را به سمت اتخاذ استراتژی های شکل دهی بازار و محیط کسب و کار و تاثیر گذاری بر اکوسیستم صنعت قرارداده است. نگرش سیستمی به تعامل سازمان و محیط کسب و کار روشن می سازد که نحوه مواجهه مدیریتی با چالش های کوچک درون سازمانی، بر خلاف تصور می تواند منجر به تاثیرات شدید و بعضا مخرب در کل در اکوسیستم کسب و کار گردد. مثلا تصمیم یک سازمان بزرگ برای خاتمه برون سپاری خدمات فن آوری اطلاعات خود به پیمانکاران فرعی، اگرچه در کوتاه مدت می تواند تاثیر اندکی بر کاهش هزینه هایش داشته باشد، اما همان شرکت در بلند مدت متضرر خواهد شد زیرا کاهش درامد و در نتیجه آن افول تدریجی قابلیت های شرکت پیمانکار موجب کاهش ارزش آفرینی اش برای سایر سازمان های موجود در آن اکوسیستم می شود که در نهایت با تاخیر زمانی اندکی افت کارائی سازمان بزرگ را هم به همراه خواهد داشت این واقعیات نشان می دهد که تاب آوری و استحکام بنگاه ها، منوط به پابرجائی محیط های کسب و کاری است که در آن مشغول به فعالیت هستند و بی توجهی به تاثیر گذاری بر محیط، موجب کاهش استحکام سازمانی خواهد شد.
مدیران موفق باید پیچیدگی های فرای مرزهای سازمانی خود را نیز به خوبی بشناسند و این اطمینان را حاصل کنند که عملکرد شرکتشان بر تمامی ذینفعان تاثیر مثبت و یا کنترل شده ای دارد. زیرا در یک اکوسیستم کسب و کار پیچیده، شرکتی که از حمایت ذینفعان مختلف برخوردار نگردد در معرض تهدیدات ساختاری اکوسیستم قرار می گیرد و استحکام سازمانی آن کم می شود. شرکت سونی سه سال قبل از آمازون، سخت افزار و نرم افزاری را برای خواندن کتاب های دیجیتال ابداع کرد اما این نوآوری در بازار با شکست کامل مواجه گردید زیرا برخلاف آمازون، سونی نتوانست مکانیزم هائی ایجاد منفعت برای نویسندگان و ناشران را در مواجهه با این محصول ایجاد کند. تحلیل شیوه تاثیر پذیری ذینفعان و تمرکز استراتژیک بر ارزش آفرینی برای آنها، امکان استفاده از قدرت تجمیع شده آنها را برای سازمان فراهم می آورد.
ادامه دارد…
استفاده از مطالب فوق تنها با ذکر منبع مجاز است
برای دریافت اطلاعات بیشتر یا مشاوره مدیریت استراتژیک، با ایمیل hossein.nourian@gmail.com تماس حاصل نمائید
این مطالب را هم ملاجظه نمائید: