راه حل هوش مصنوعی
هوش مصنوعی راه حلی برای کلافهای سردرگم؛ چگونه می توان از هوش مصنوعی برای حل پیچیدگی های استراتژیک سازمان ها استفاده کرد
حسین نوریان، مشاور مدیریت استراتژیک
سرمقاله دنیای اقتصاد اصفهان، بیستم شهریور 1403
سالها است که دانش بهرهگیری از هوش مصنوعی وجود دارد، این رشته در دانشگاهها تدریس میشده و متخصصان فراوانی هم در این حوزه تربیت شدهاند. اما آنچه اغلب مدیران را متحیر کرده، توجه بسیار زیاد به آن در دو سه سال اخیر است؟ مگر چه اتفاقی افتاده که این موضوع اینقدر برجسته شده است؟ برخی با عینک بدبینی به آن نگاه میکنند و میگویند این هم نوعی جو زدگی است اتفاق خاصی نیفتاده و این هم مانند بسیاری از موضوعات دیگر زودگذر است و به حاشیه میرود اما برخی دیگر نظر کاملا متفاوتی دارد و هوش مصنوعی را از جمله فناوریهای ازهم گسیختهساز(Disruptive) بر میشمارند که قرار است قواعد بازی را در حوزههای مختلف مخصوصا شیوه راهبری شرکتها تغییر دهد.
به نظر میرسد که دیدگاه دوم صحیحتر است، اگرچه حجم زیاد دادههای جمع آوری شده در فضای کسب و کار، بهبود قدرت پردازشگرها و عوامل زیرساختی از این دست در اهمیت بخشی به هوش مصنوعی و افزایش بکارگیری آن موثر بوده است و نقش تبلیغات شرکتهای فراهم کننده این راه حلها را هم نمیشود نادیده گرفت، اما توجه روزافزون به آن بیشتر تحت تاثیر افزایش تقاضا برای بهرهگیری از آن است.
امروزه دگرگونیهای محیطی آنقدر زیاد و اثرگذار شدهاند، که چارچوبهای استراتژیک سنتی مثلا تمرکز بر نوآوری یا رهبری هزینه و مانند آن دیگر کارامد نیستند زیرا یک دگرگونی یا عدم قطعیت محیطی میتوانند رشته همه آن تمرکزی را که شرکتها با تمرکز بر این استراتژیها به سختی ایجاد کرده اند را پنبه و مزیتهای حاصل شده با صبر زیاد و خون دل را در چشم برهم زدنی نابود کند. پس شرکتها باید به سمت تحلیلهای چابک و سریع، منطبق با درگونیها و انعطافپذیر روی بیاورند، باید بتوانند همراه با تحلیلهای کلان، بینشهای لحظه ای از وضعیت داشته باشند و بر مبنای آن تصمیم بگیرند. دیگر تحلیل چند معیار محدود محیط دور و تزدیک و وضعیت صنعت و رقابت، برای مدیران فهم روشنی از کلاف سردرگم اوضاع ایجاد نمیکند بلکه باید متغیرهای بسیار زیاد به کارگرفته و تاثیرگذاریهایشان بر همدیگر همزمان تحلیل شود اما چنین بررسیهایی دیگر از توان ذهنی هوشمندترین استراتژیستها هم خارج است پس چنین شده است که تقاضا زیاد برای بهرهگیری از امکانات هوش مصنوعی در حاکمیت و راهبری سازمان، محرک عرضه راهحلهای مختلف در این حوزه شده است.
هوش مصنوعی چگونه میتواند در راهبری استراتژیک شرکتها موثر باشد؟
کاربرد هوش مصنوعی در تجسم آیندههای ممکن
اولین کاربرد هوش مصنوعی در راهبری استراتژیک شرکتها در تحلیل پیچیدگیها و چالشها است! هرگز نمیتوان برای شرکت قبل از شناخت ابعاد کلاف سردرگم و درک چرایی حال بدش که ناشی از برهمکنش چندین عارضه و بیماری مهلک است، نسخه شفا بپیچید.
کارایی اول هوش مصنوعی همین جا است. استراتژیستها در ابتدا با بهره گیری از این فناوری، مهمترین متغیرهای تاثیرگذار در محیط را کشف میکنند. عدم قطعیتهایی که بیشترین نوسان را دارند، اتقاق افتادنشان موثرتر از بقیه است و سازمان باید حتما خودش را برای مواجهه با آنها آماده کند. هوش مصنوعی میتواند این متغیرها را با یکدیگر ترکیب کند و چندین سناریو محتمل برای آینده شکل دهد.
بسیار ساده انگارانه است اگر فکر کنیم با هوش مصنوعی هم پیش بینی آینده به صورت مشخص و دقیق قابل انجام است، برخلاف دیدگاه اشتباهی که در اینباره وجود دارد، هوش مصنوعی وضعیت آینده را پیش بینی نمیکند، بلکه آیندههای ممکن را در قالب چندین سناریو مختلف به تجسم میکشد پس ما نه با یک آینده بلکه با طیفی از سناریوها که هر یک توصیفی از آینده متفاوتی خواهد بود مواجه میشویم. هوش مصنوعی این سناریوها را تحلیل میکند، برپایه دادههایی که در اختیار دارد محتمل ترین سناریوها، پرمنفعت ترینشان، آنهایی که از بقیه پرریسک تر هستند را مشخص میکند و سپس با انجام شبیه سازی استراتژیک به ما میگوید که سرنوشت شرکتمان در مواجهه با هریک از این سناریوها چگونه خواهد بود. برای بهرهمندی از فرصتهای هر یک چه قابلیتهایی را باید در سازمان خود ایجاد کنیم و چه راهبردهایی را بیاندیشیم که در مواجهه با بدترینشان بتوانیم استحکام و تاب اوری داشته باشیم و از فرصتهای بهترینشان بهره مند گردیم.
کاربرد هوش مصنوعی برای شناخت اهداف و سنجهها
از زمان پیتر دراکر مدیریت مبتنی بر هدف گذاری و اندازه گیری به عنوان پارادایم رایج در حاکمیت شرکتی و مدیریت راهبردی مطرح بوده است. مدیران ابتدا در قالب سند چشم انداز، قلهای را که مشتاق فتح آن هستند را توصیف میکنند، سپس ایستگاههای رسیدن به آن قله را در قالب اهداف معین مینمایند و سپس برای اهداف، سنجههای قابل اندازه گیری و پایش وضعی میکنند تا با دستیابی به این سنجهها، به ایستگاهها برسند و طی کردن سلسله مراتبی ایستگاهها آنها را به سرمنزل مقصود یعنی چشم انداز برساند. طبیعتا منطق قوی پشت این دیدگاه ذهنی وجود دارد و قاعده این روش موثر است، مگر آنکه در مسیر طوفانهای زیاد و پیش بینی نشدهای اتفاق بیفتد چون در این حالت دیگر هدف گذاریهای قبلی برای معین کردن ایستگاهها و حتا قله و اندازهگیریها کارایی ندارند! پس در شیوههای نوین مدیریت استراتژیک که مبتنی بر عدم قطعیت است، چشمانداز و اهداف هم در طول مسیر و متناظر با دگرگونیهای فعلی و پیش بینی آنها مدام تغییر میکنند. تمرکز بر اندازه گیری اهداف همانقدر که در محیط پایدار سودمند است، در محیط ناپایدار و با عدم قطعیتهای فراوان خطرناک مینماید زیرا تمرکز بر اندازهگیری وضعیتی که در حال تغییر است، میتواند ذهن مدیران را از توجه به تغییرات منحرف کند. اینجا هم دوباره هوشمصنوعی به کار میآید تا با مشخص کردن دایمیآنچه که باید اندازه گیری بشود و مخصوصا آنچه نباید اندازه گیری شود، این خطای ادراکی را کاهش دهد. پس برخلاف آنچه خیلیها میپندارند کاربرد اصلی هوش مصنوعی در اندازهگیری و پایش سنجهها نیست بلکه در مشخص کردن خود سنجهها است. یعنی معین کردن آنچه باید مورد تمرکز و توجه قرارگیرد و آنچه که نباید به آن زیاد پرداخته شود.
ادامه دارد
استفاده از مطالب فوق تنها با ذکر منبع مجاز است
جهت دریافت اطلاعات بیشتر یا مشاوره مدیریت استراتژیک با رویکرد تحول دیجیتال با ما تماس حاصل فرمایید