فلاسفه رواقی یونانی فلسفهای داشتند با عنوان Vivanegativa سنکا، اپیکتتوس و اورلیوس می گفتند که: به جای اینکه برای به دست آوردن خوشبختی چیزهای بیشتری به زندگی اضافه کنیم (قدرت، ثروت، لذت…)، باید چیزهایی را که ما را اسیر میکند حذف نماییم (ترس، حرص، وابستگی) این موضوع در فلسفه عرفانی ما هم زیاد به آن پرداخته شده اما جالب توجه آنکه در مدیریت استراتژیک سنتی تاکید بر بیان کارهای خوبی بود که سازمان باید انجام میداد اما اکنون در اسناد استراتژی درست، بر بیان آنچه که سازمان نباید انجام دهد تمرکز میشود
فایده در اصلی زدودن است نه افزودن، میکلانژ میگفت من پیکره را ایجاد نمیکنم، پیکره در سنگ وجود دارد من تنها زوایدش را حذف میکنم اما در استراتژی: حذف ریسکهای غیرضروری و اجتناب از کارهای احمقانه: بسیاری از شکستهای سازمانی نه از کمبود ایدههای نو، بلکه از انجام کارهای احمقانه ناشی میشود.
تدوین استراتژی درست با رویکرد via negativa یعنی اول شناسایی و حذف رفتارهایی که سازمان را آسیبپذیر میکنند
مثل سرمایهگذاری در پروژههای پرریسک بدون skin in the game (یعنی مدیران بدون ریسک شخصی تصمیم بگیرند) مانند بحران مالی ۲۰۰۸، بانکها که با اضافه کردن ابزارهای مالی پیچیده و متعدد شکست خوردند؛
via negativa میگوید: لایههای پیچیده را حذف کن و روی اصول ساده تمرکز کن. در سازمانها، این یعنی اجتناب از گسترش بیش از حد (overexpansion) یا وابستگی به زنجیرههای تأمین شکننده. با این کار ما عملا بر اولویت ها و اهمیت ها تمرکز می کنیم و منابع استراتژیک خود را بر رویکردهای اگرچه درست اما کم بازده، غیر اهرمی و … پخش نمی نماییم. به عبارت دیگر، نگرش سلبی به جای ایجابی برای سازمان تمرکز استراتژیک به وجود می آورد
سازمانها اغلب با اضافه کردن سیاستها، جلسات و ابزارهای جدید سعی در بهبود دارند، اما این کارها پیچیدگی و شکنندگی ایجاد میکند. via negativa پیشنهاد میکند: چیزهای غیرضروری را حذف کن تا به استراتژی درست برسی.
استیو جابز در اپل این را اعمال کرد – او محصولات و ویژگیهای اضافی را قطع کرد تا روی essentials تمرکز کند، که منجر به نوآوری واقعی شد. در استراتژی سازمانی، این یعنی بررسی فرآیندها و پرسیدن: “اگر این را حذف کنیم، چه اتفاقی میافتد؟” اغلب، حذف منجر به کارایی بیشتر میشود، مثل کاهش لایههای مدیریتی در شرکتهای بزرگ برای اجتناب از بوروکراسی.
استراتژی درست و واقعی نه لیستی از اهداف، بلکه مجموعهای از چیزهایی است که سازمان انجام نخواهد داد. مثلاً، اگر شرکتی تصمیم بگیرد وارد بازارهای پرریسک نشود یا با شرکای غیرقابل اعتماد همکاری نکند، این نفیها فضای بیشتری برای فرصتهای واقعی ایجاد میکند.
تسیم نیکولاس طالب این مطلب را با مدیریت ریسک توضیح داده است: سازمانها باید روی fragility (شکنندگی) تمرکز کنند و آن را حذف کنند، نه اینکه سعی کنند آینده را پیشبینی کنند – چون پیشبینی اغلب غلط است.
استراتژیهای مرسوم اغلب پر از اهداف متنوع، KPIهای پیچیده و برنامههای پرزرق و برقاند اام راه درست: تمرکز بر چند اقدام کلیدی و حذف حاشیهها که نتیجه وضوح استراتژیک و توانایی واقعی برای اجرا را در پی دارد
استراتژیهای سنتی بر پایه پیشبینیهای اقتصادی و بازار بنا میشوند، که اغلب خطا دارند به جای آن راه رسیدن به درست فاصله گرفتن از افزودن مدلهای پیشبینی پیچیده است و طراحی سیستمهایی که حتی بدون پیشبینی دقیق هم تابآور باشند با این روش استراتژی درست و مقاوم در برابر عدم قطعیت به وجود می آید.
حسین نوریان، مشاور مدیریت استراتژیک
جهت دریافت اطلاعات بیشتر یا مشاوره مدیریت استراتژیک با رویکرد تحول دیجیتال با ما تماس بگیرید
این مطالب را هم ملاحظه نمایید
