فرایند نوآوری در مدل کسب و کار

گام های فرایند نوآوری در سازمان های بالغ کدامند؟

 
حسین نوریان ، مشاور مدیریت فرایندهای کسب و کار
 
بر کسی پوشیده نیست که شرکت‌های بزرگ و بالغ نسبت به استارتاپ‌ها همانقدر که در زمینه رشد و بهبود مستمر موفق‌‌تر هستند، در حوزه نوآوری ضعیف‌‌تر عمل ‌می‌کنند. حال آنکه عمده منابع استراتژیک در این شرکت‌ها تجمیع شده است و اگر این اشکال برطرف شود، مزیت‌های رقابتی آنها در انتخاب‌های استراتزیک متعدد، بسیار افزایش ‌خواهد یافت.
پژوهش‌های مدیریتی بر روی سازمان‌های بزرگی که توانسته اند مزیت‌های رقابتی نوآوری را ایجاد کننده و آنان که در این مسابقه عقب مانده‌اند نشان ‌می‌دهد این قابلیت مشتمل بر هشت ویژگی است که باید همزمان و در سطحی متوازن در سازمان‌ها ایجاد گردند که در این مقاله به آنها می پردازیم:
نوآوری کار پیچیده و دشواری است که در عرض سازمان تسری ‌می‌یابد و واحدهای مختلف آن را درگیر ‌می‌کند از این رو در سازمان باید قواعد و راهنماهایی وجود داشته باشد تا با تشریح الزامات مهمی‌که در این راهبرد باید در نظر گرفته شود، کارکنان را در اجرای نوآوری رهنمون سازد و شیوه آن را به شکلی استاندارد و قابل فهم برای همه روشن کند. این فرایند باید تکرار شونده، یادگیرنده و خود تکاملی باشد. گروه مشاوران مکنزی آن را در هشت گام تقسیم بندی کرده است که ‌می‌تواند بینش خوبی را برای طرح‌ریزی راهبرد و فرایندهای مرتبط با نوآوری فراهم کند، چهارگام اول این فرایند ماهیتی استراتژیک و خلاقانه و دارند و چهارگام بعدی الزاماتی را بیان ‌می‌کنند که با آن ‌می‌توان ایده‌ها را در مقیاس تجاری محقق کرد و آن‌ها را مستمرا در سازمان تکرار کرد. همه بر این باوریم که برای موفقیت در نوآوری هیچ فرمول قطعی وجود ندارد، ارزش حاصل از آن در تکرار و یادگیری به وجود ‌می‌آید که سازمان‌دهی خلاقانه و ایجاد اشتیاق در لایه‌های مختلف مدیریتی سازمان را ‌می‌طلبد. سازمان‌ها باید راهبرد و فرایندهای نوآوری را با مدیریت ریسک یکپارچه کنند و از الزامات آن مدل مخصوصا در حوزه تنظیم دقیق اشتهای ریسک بهره گیرند به این صورت هم ‌می‌توان جرقه‌های قبلی خلاقیت‌های پیگیری نشده قبلی را فعال کرد و هم افق‌های جدیدی را در پیش روی شرکت‌ها گشود.
 
 

گام اول: الهام بخشی

یکی از مهم‌‌ترین نقش‌های رهبران سازمانی الهام بخشی و به اشتراک‌گذاری چشم انداز است کاری که ساده به نظر ‌می‌رسد اما باید به غایت حساب شده باشد. چشم انداز باید بتواند نه به شیوه عادی بلکه با تلاش مضاعف محقق شود. در کارکنان اشتیاق ایجاد کند و آنها را نسبت به کارایی روش‌های فعلی مردد سازد. چشم انداز باید موجب حرکت مضاعف شود و کارکنان را با روح نوآری در سازمان آمیخته سازد. اما مهم‌‌ترین نکته بعد از الهام بخشی،‌‌ترجمه دقیق آن به زبان سازمان است. چشم اندازها ‌می‌توانند غرورآفرین و جذاب باشند اما افراد ندانند که وظیفه شان در مقابل آن چیست. این برای فرهنگ نوآوری در سازمان آفت بزرگی خواهد بود پس باید چشم اندازِ نوآورانه به سرعت به زبان اهداف سازمانی واحدها و برنامه‌های اجرایی آنها‌‌ترجمه گردد. به عنوان مثال شرکت لانتمانن که یک تعاونی کشاورزی بزرگ در شمال اروپا است با رشدی ارگانیک و نه چندان جذاب روبه رو بود بدون آنکه جهت گیری مشخصی برای نوآوری داشته باشد. رهبران شرکت افق جدیدی را به عنوان چشم انداز گشودند، رشد شش درصدی در کسب و کار اصلی و دو درصدی در حوزه‌های ارگانیک و ریسک پذیر جدید. برای اینکه مدیران آن شرکت‌‌ترغیب شوند، این چشم انداز به اهداف کمی‌برای واحدهای مختلف سازمان شکسته شد و از آنها خواستند تا پروژه‌های نوآورانه ای را تعریف کنند و نشان دهند که چگونه اجرای آنها ‌می‌تواند آن اهداف را محقق سازد. این تمهید موجب گردید که آن شرکت بعد از یک سال رشد سیزده درصدی را تجربه کند و بعد از چهار سال از نظر سهم، به رهبر بازار تولید محصولات غذایی ارگانیک تبدیل گردد. وضع چنین چشم اندازهایی برای مدیرانی که به شیوه‌های سنتی عادت دارند سخت و دردناک است پس مدیران عامل باید هوشیار باشند که چشم انداز سازمانی بتواند تا حد ممکن همه واحدها را در تحول درگیر سازد.
 

گام دوم: انتخاب

به اشتراک گذاری چشم اندازی الهام بخش سخت است اما از آن دشوارتر، انتخاب چشم اندازو ایده از میان گزینه‌های مختلف است زیرا طبیعتا همه آنها جذاب هستند و البته همه در فضایی از عدم قطعیت معنی ‌می‌یابند. مدیران باید بتوانند انتخاب کنند که کدام ایده ارزش آفرینی بیشتری دارد و کدام یک را ‌می‌توان در دامنه و مقیاس بیشتری بکار گرفت. برای شرکت‌های بزرگ این مساله در زمان از هم گسیختگی بازار بیشتر ‌می‌شود. زیرا ریسک حمایت از طرح‌هایی که قواعد آنها هنوز در بازار شکل نگرفته بسیار فراتر از مخاطرات دنباله روی از ایده‌های موجود است. ریسک در ذات نوآوری نهادینه شده است. پس سطح قابل قبولی از مخاطره پذیری لازم است و در مرحله انتخاب فنون مدیریت ریسک باید با کارایی کامل به کار گرفته شود. از این رو باید اشتهای ریسک سازمانی و دامنه مخاطره پذیری آن آگاهانه تحلیل گردد. در این مرحله مدیران باید انتخاب‌هایی بیش از ظرفیت سرمایه گذاری نواورانه خود داشته باشند تا در مراحل بعدی که مخاطرات گزینه‌ها آشکار ‌می‌شود، امکان برون رفت از هر ایده آسان‌‌تر میسر شود و بعد از آنکه انتخاب‌ها معلوم شد، کارکنان باید بدانند که نقش هر کدام چیست و یک نظام حاکمیتی مناسب که در بردارنده پایش و اندازه‌گیری دستیابی به اهداف خرد و کلان در هر پروژه و سبد تحولی سازمان است به وجود آید. انتخاب اینکه بیشتر بر پروژه‌های با ریسک بالا تمرکز کنیم و یا بازی دو سره بسیار پرریسک-کم مخاطره را در نظر گیرم یا سبد نوآوری را با تعداد زیاد پروژه‌های کم مخاطره شکل دهیم از جمله مهم‌‌ترین تصمیمات در این گام است. 
 

گام سوم :اکتشاف

 
نوآوری نیاز به بینش‌های عملی متفاوت دارد. انتخاب‌هایی که برای مشتریان مهیج باشد، کارکنان را تشویق کند و بخش‌های جدیدی را در بازار بگستراند. اگرچه در این عرصه  نبوغ مدیران حرف اول را ‌می‌زند اما برای به وجود آوردن چنین ایده‌هایی الگوهایی هم هست. تحلیل مساله ارزش در خدمات موجود، تغییر در ویژگی‌های ارزش پیشنهادی محصولات و خدمات موجود با استفاده از روش‌هایی مانند استراتژی اقیانوس آبی، دنباله روی از تکنولوژی‌های جدید و یافتن کاربردهای ارزش آفرین جدید برای آنها و تحلیل مدل‌های کسب و کار جدید. تجربه نشان ‌می‌دهد که نوآوری‌های جدید معمولا‌‌ترکیبی از همه اینها را در بر ‌می‌گیرد. شرکت‌هایی که از همه این ابزارها استفاده ‌می‌کنند احتمال موفقیت را افزایش ‌می‌دهدند. توجه داشته باشیم که بسیاری از کشف‌ها تکراری هستند و نوآوری‌ها در قالب کاربری‌های جدید یا تکامل گذشته شکل ‌می‌گیرند پس تحلیل موثر و فزاینده مدل‌های کسب و کار موجود و یادگیری مستمر از آنها هم ‌می‌تواند منجر به ایده‌های اکتشاف گردد.
 

گام چهارم: تکامل

نوآوری در مدل‌های تجاری که زنجیره ارزش بیین سازمانی را دگرگون ‌می‌کنند و جریان‌های سوداوری را متنوع‌‌تر ‌می‌سازند یا مدل‌های تحویل محصول و خدمات به مشتری را تغییر ‌می‌دهدند همیشه بخشی حیاتی از سبدهای نوآوری قوی سازمان‌ها بوده اند. اینترنت اشیا و تلفن‌های هوشمند اغلب کسب و کارهای سنتی را تهدید ‌می‌کند پس ایجاد نواوری در کسب و کار نسبت به گذشته بسیار فوری‌‌تر شده است. پس شرکت‌های بالغ باید بتوانند مدل کسب و کار خود را قبل از آنکه از هم گسیختگی‌های بازار نابودشان کند تغییر دهند. پس چرا اکثر نوآوری‌ها بر محصولات جدید و نه دگرگونی در پیشینیان تکیه دارند؟ جواب این سوال از یک نگرش اشتباه مدیریتی سرچشمه ‌می‌گیرد، شرکت‌های بالغ معمولا تمایلی به تغییر در مدل کسب و کار خود ندارند تا زمانی که با تهدیدات جدید مواجه شوند و دیگر باید آن‌ها را کنار بگذارند.
البته شرکت‌های سرآمد راهی برای مواجهه با این نگرش اشتباه فرهنگی یافته اند، آنها سعی ‌می‌کنند با بهره گیری از ابزارهای هوش تجاری و جدا کردن سیگنال‌های مفید و معنی دار از نویزهای گمراه کننده سطح ادراک خود را از دگرگونی‌های محیط افزایش دهند به گونه ای که امروزه بسیاری از شرکت‌های پیش رو از ساختارهای رصد خانه ریسک و تغییرات بهره ‌می‌برند. آنها معمولا ساختارهای خودگردان مجزایی ایجاد ‌می‌کنند تا آنها بدون تاثیر پذیری از سایر قسمت‌ها به نوآوری باز بپردازند. شرکت‌های بالغ و نوآور معمولا همواره جایگاه خود در زنجیره تامین را بررسی ‌می‌کنند و عدم توازن‌های به وجود آمده در زنجیره که ‌می‌توانند با راه حل‌های جدید برطرف کنند را ‌می‌یابند.
 

شتاب دهی

مرور زمان آنتی بادی هایی ایجاد می کند که سازمان را در برابر ایده های نوآرانه واکسینه می کنند. این فرهنگ زهرآگین شامل محافظه کاری در تخصیص منابع یا تصمیم گیری است و یا دیوان سالاری هایی است که موجب انصراف افراد خوش فکر از شجاعت می شوند و البته تمرکز زیاد بر وضع موجود و خوشنودی از بازدهی های فعلی آن هم مزید بر علت می شود که فرهنگ نوآوری جایی در پیشران های انگیزاننده افراد نداشته باشد با این همه بسیار مشاهده می شود که اصرار زیاد ایده دهندگان که توانسته اند چرخه های ناکارامد بروکراسی سازمانی را دور بزنند تبدیل به نوآوری های چشم گیر شده است. البته لازم است در این عرصه تعادلی میان پایایی و پویایی برقرار شود. نظام های مدیریتی سازمان شامل بودجه بندی، مدیریت پروژه ها، تحقیق و توسعه باید راهنماهای کاربردی دقیقی داشته باشند تا تخم اولیه ایده و نیز نهال شکننده آن را حمایت کنند و به سرانجام برسانند پس ساختار سازمانی و فرایندهای کسب و کار باید متناسب با نوآوری شکل گرفته باشد. در این حوزه استفاده از متدهای مدیریت ریسک بسیار ضروری است تا بتواند با انجام آزمایش ها و شبیه سازی ها، دیدگاه مشتریان و سایر ذی اثران را نسبت به خروجی های نوآوری درک کند و پیشامدهای محتمل مخرب را به حداقل برساند. در این حوزه سازمان نیازمند مدیر پروژه ای توانمند است که بتواند بر بودجه پروژه به صورت موثر مدیریت کند و با بهره گیری از متدلوژی های تکرار شونده و خود تکاملی، ایده را به سرانجام برساند. واضح است که چرخه مدیریت دانش نیز یکی از ضروریات شتاب دهی به فرایند نوآوری خواهد بود.
ایجاد تیم های بین واحدی کمک می کند تا نیازمندی ها و ترجیحات مصرف کننده نهایی بهتر به تیم تحقیق و توسعه انتقال داده شود و در این میان نقش واحد بازاریابی بسیار تعیین کننده و حیاتی خواهد بود.
 

مقیاس

برخی از محصولات مثلا کالاهای لوکس برای گوشه هایی از بازار طراحی شده اند اما برخی دیگر مانند شبکه های اجتماعی کاملا فراگیرند. در هنگام ایده پردازی برای نوآوری باید مقیاس تولید را نیز در نظر گرفت که چه ریسک هایی خواهد داشت آیا سازمان می تواند آن ایده را در مقیاس اقتصادی و با هزینه مناسب عرضه کند. این ایده که سازمان به تدریج به تولید با مقیاس بالا دست خواهد یافت می تواند مهلک باشد. تحلیل های استراتژیک و اقتصادی نشان می دهد برای برتری یابی در رقابت باید به صورت دفعی و با سرعت زیاد به مقیاس مورد انتظار برای تولید محصول دست یافت.


گسترش:

این روزها مدیران در اغلب سازمان های بزرگ نوآور دریافته اند که در این مسیر احتیاج به همکاری هایی فرای مرزهای شرکت وجود دارد و جریان های اطلاعات، دانش و استعداد باید از بیرون جغرافیای شرکت نیز به آن اضافه گردد. آنهایی که شم اقتصادی بیشتری دارند می توانند با بهره گیری از مشارکت ها، سودآوری ناشی از نوآوری را چند برابر نمایند زیرا این همکاری ها سرعت دریافت نیازهای مشتریان و تکامل محصول متناسب با آنها را چند برابر خواهد کرد و اکوسیستمی از فعالان کسب و کار را شکل می دهد که تلاش های جمعی شان هم افزایی مستحکمی را ایجاد خواهد کرد. این مشارکت ها می تواند فراتر از استفاده از دانش و مهارت ها باشد و به حیطه هایی از جمله سرمایه گذاری و فروش نیز گسترش بیابد. برای ایجاد یک اکوسیستم پیرامون محصول نیاز به نوآوری در استراتژی هست.آنها باید با تحلیل دقیق ذی اثران و حیطه های تاثیر پذیری آنها، گزینه های برنده – برنده ای را در همکاری های بین شرکت در قالب قواعدی مشخص شکل دهند. باید توجه داد که ایجاد همکاری های تجاری معمولا در ابتدای امر بسیار گسترده و در حد روابط و تعاملات روابط عمومی است اما زمانی که یک ایده مشخص به وجود می آید دامنه آن دقیق تر می شود که گزینه مورد نظر بر اساس اعتمادهای ایجاد شده قبلی فراهم می گردد.


تجهیز

بهترین راه برای ایجاد انگیزه و اشتیاق در نوآوری، ایجاد آن در تاد و پود فرهنگ سازمانی است یعنی عمق دادن به نوآری در سازمان از هسته تا پوسته! مدیران شرکت باید کمک کنند تا کارکنان ایده هایشان را آزادانه به اشتراک بگذارند و اطمینان بیابند که درس آموخته های سوابق موفقیت و شکست به درستی در سازمان استخراج و به اشتراک گذاری می گردد. آنها باید حتا تلاش های نوآورانه که منتج به نتیجه مناسب نشده است را هم به رسمیت بشناسند و از آنها هم حمایت کنند.
 
استفاده از مطالب فوق تنها با ذکر منبع مجاز است
جهت دریافت اطلاعات بیشتر یا مشاوره مدیریت فرایندهای کسب و کار با ایمیل hossein.nourian@gmail.com تماس حاصل فرمایید
 
 

شما ممکن است این را هم بپسندید