مسئولیت اجتماعی شرکت ها

استراتژی مسئولیت های اجتماعی شرکت ها

حسین نوریان مشاور مدیریت استراتژیک

 درباره مسئولیت های اجتماعی

امروزه به همت فعالان اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی، مفهوم  قابلیت پایداری (Sustainability) توانسته است جایگاه منحصر به فردی را در چهارچوب تصمیم گیری های کلان سیاسی و اجتماعی به خود اختصاص دهد به گونه ای که هم اکنون هرکجا بحث توسعه به میان می آید الزام به پایداری منابع تجدید ناپذیر، آن را مشروط می سازد.

توسعه پایدار یک مفهوم گسترده گفتمانی ( دیالکتیکال ) است که بین نیاز مندی های سود آوری و رشد و حفاظت از محیط زیست و برابری های اجتماعی تعادل ایجاد می نماید. این مفهموم در سال ۱۹۹۸ و بر اساس کتاب ” آینده مشترک ما ” که توسط “کمیسسون جهانی محیط زیست و توسعهWCED) )” منتشر شده بود ، عمومیت یافت .سازمان WCED توسعه پایدار را توسعه ای تعریف کرد که نیازمندی های نسل حاضر را براورده می سازد بدون اینکه نیازمندی های نسل های بعدی در خطر بیافتد، به بیان دیگر توسعه پایدار یک فرایند تغییر است که در آن اکتشاف منابع، جهت گیری سرمایه گذاری ها،سمت و سوی توسعه تکنولوژی و تغییرات صنایع همگی به صورت هماهنگ و  با هدف برآورده ساختن نیازمندی ها و آرزوهای کنونی و آتی بشر انجام می گردد. اولین نشانه های جدی حمایت، از جانب سازمان اقتصاد جهانی، با انتشار” منشور کسب و کار برای توسعه پایدار در سال ۱۹۹۰” انجام گردید و سپس در سال ۱۹۹۲ با کتاب ” آموزش تغییر” نوشته استفان اشمیدهینی و شورای توسعه کسب و کار پایدار، پیگیری گردید. هر دو کتاب بر نقش شرکت ها در توسعه پایدار تاکید و تمرکز کرده بودند و نویسندگان آنها بر این مهم تاکید نموده بودند که نیاز به حمایت از توسعه پایدار بسیار بیشتر از آنکه یک نیاز اجتماعی و زیست محیطی باشد، یک نیاز اقتصادی است. توسعه پایدار بر کشف و اجرای راه حل هایی تمرکز دارد که بتواند توسعه و رفاه در جوامع را به گونه ای رقم زند که نابودی منابع طبیعی،تخریب سیستم های زیست محیطی،آلودگی، افزایش بی رویه جمعیت، بی عدالتی و کاهش کیفیت زندگی افرد در حاشیه را به همراه نداشته باشد. اگر چه این مفهوم ابتدا در حوزه تصمیم گیری های کلان سیاسی و بین المللی مطرح گردیده است اما در سالهای گذشته توانسته است در مقیاس کسب و کار خرد و خصوصی نیز راه خود را بیابد. بدیهی است در جوامع توسعه یافته با اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد، نقش حاکمیت اقتصادی به حداقل رسیده و بازدهی اقتصادی و اجتماعی محصول برآیند کارکرد تک تک بنگاه های اقتصادی است، از این رو اگر مفهوم توسعه پایدار در لایه های تصمیم گیری حاکمیتی باقی بماند و نتواند پارادایم خود را در سطح بنگاه های اقتصادی خرد گسترش دهد، جامعه نمی تواند از دستیابی آن به ماموریت تعیین شده، اطمینان حاصل نماید. خوشبختانه در سالهای اخیر این مفهوم توانسته جایگاه خود را در زمینه مباحث مدیریت کسب و کار باز نماید چنانکه هم اکنون مباحثی مانند منابع انسانی پایدار، مشارکت پایدار، مسئولیت اجتماعی شرکت ها، تئوری ذینفعان و تئوری پاسخگوئی در ادبیات مدیریتی راه یافته اند تا بتوانند وظیفه اشاعه فرهنگ پایداری اقتصادی و اجتماعی را در فضای کسب و کار شرکتی و سازمانی بر عهده گیرند.

مسلم است که در فضای کسب و کار خرد و خصوصی، تامین سود برای سهام داران، مهمترین ماموریت یک بنگاه است و طبیعتا هرچه با آن در تزاحم و تضاد قرار گیرد، مغلوب این هدف قطعی می گردد. از این رو مفاهیم جدید مبتنی بر پایداری، باید الزامات خود را به گونه ای مطرح کنند که سود آوری سازمان ها را با چالش مواجه ننماید. کسب و کار پایدار گونه ای جدید از راهبردهای کلان سازمانی است که می کوشد میان سودآوری سازمان برای سهام داران و حفظ پایداری برای تمامی ذینفعان، تعادل قابل قبولی را ایجاد نماید. کسب و کار پایدار یک پارادایم جدید مدیریتی است که در برابر مدل سنتی ” رشد و بیشینه سازی منفعت ” قرار می گیرد. این پارادایم جدید ضمن اینکه قابلیت سودآوری و رشد شرکت ها را مورد تاکید قرار می دهد، آنها را ملزم می سازد تا اهداف اجتماعی مانند حفاظت از محیط زیست، بهره برداری از منابع ، عدالت اجتماعی و برابری را نیز مورد توجه قرار دهند، پارادایم کسب و کار پایدار مشتمل بر مفاهیم خرد تری است که در ادامه به آنها اشاره می گردد:

۱-مسئولیت اجتماعی شرکت ها:

مسئولیت اجتماعی شرکت ها (CSR) نیز مفهومی گسترده و گفتمانی است که در اکثر زیر موضوعات اصلی آن با نقش سازمان در جامعه سر و کار دارد. فرضیه اصلی مسئولیت اجتماعی شرکت ها بر این استوار است که بنگاه های اقتصادی نه فقط برای در تامین منافع سهامدارانشان، بلکه در برابر در نظر گرفتن تمامی نیازمندی های جامعه مسئولند. مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکت ها، نسبت به مفاهیم دیگر از جمله توسعه پایدار  قدمت بیشتری دارد، نیکولاس ابزرستات در مقاله ای که در سال ۱۳۹۳ نوشت، تاریخچه آن را به یونان قدیم بازگردانده است جائی که قانون گذاران حکومتی، قوانینی را برای مدیران کسب و کار و تجار وضع کردند تا امروز که نقش اجتماعی شرکت ها  در جامعه همواره مورد بحث و مناظره بوده است.  از حدود سالهای ۱۹۸۰ به بعد مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکت ها عمدتا مورد قبول عام قرار گرفت و پس از آن مباحث این حوزه اغلب بر روی چیستی، گستردگی و حیطه اثر گذاری آن متمرکز گردید است. بنیان گذاران این پارادایم از سه تئوری زیر برای اثبات مسئولیت شرکت ها در برابر نیازهای تمامی ذینفعان بهره جستند و پیشنهاد کردند هر سازمان در مقطع تدوین راهبردهای کسب و کار خود با تمامی تاثیر پذیران اجتماعی خود وارد گفت و گو گردد

تئوری قرارداد اجتماعی :خیمه اصلی تئوری قرارداد اجتماعی بر این مفهوم استوار است که جامعه از مجموعه قرارداد صریح ( نوشته )  و ضمنی( نا نوشته ) میان افراد، سازمان ها و موسسات آن شکل گرفته است. این قرار داد ها برای این تدوین شده است که تعاملات بین اعضای جامعه در فضای اعتماد و هماهنگی کامل شکل گیرد. حال شرکت ها همانگونه که از این قراردادها برای بهره برداری از منابع اجتماعی و فروش محصولات خود بهره می برند، در مقابل نسبت به موضوعات مهم اجتماعی نیز که حوزه دیگری از قرارداد های اجتماعی است، مسئول خواهند بود.

تئوری عدالت اجتماعی :تئوری عدالت اجتماعی بر انصاف و توزیع مناسب و عدالانه تمرکز دارد. بر اساس این تئوری جامعه منصف، جامعه ای است که در آن نیازمندی های تمام اعضای جامعه در نظر گرفته شود نه فقط نیازمندی های آن دسته اعضا که ثروت و قدرت را در اختیار دارند. که از آن نتیجه گرفته می شود که مدیران شرکت ها باید نسبت به توزیع مناسب منفعت و ارزش حاصل از کسب و کارشان به تمامی لایه های جامعه حساس باشند.

تئوری حقوق :تئوری حقوق بر حقوق اساسی و حقوق بهره مندی توجه دارد. یکی از مباحث تئوری حقوق بر این استوار است که حقوق بهره مندی نمی تواند حقوق اساسی را پایمال نماید که از منظر مسئولیت اجتماعی شرکت ها آن معنی خواهد بود که بهره مندی مالکین یک شرکت از حقوق مصرح به معنی مجوز آنها برای در نظر نگرفتن حقوق اساسی سایر ذینفعان از جمله کارکنان و جامعه نخواهد بود، با استفاده از این تئوری، مباحث حقوق اساسی به مسئولیت اجتماعی شرکت ها ورود می نماید.

۳-تئوری ذینفعان :

تئوری ذینفعان مهم ترین مفوم مدرن مدیریتی است که می کوشد اثبات نماید منفعت کوتاه مدت و بلند مدت شرکت ها در توجه به کلیه ذینفعانشان است. این تمرکز بر سودآوری و بازدهی، موجب شده است اثر گذاری این مفهوم نسبت به سایر  مباحث این حوزه به صورت چشم گیری در فضای کسب و کار شرکت ها افزیش یابد. تئوری ذینفعان ابتدا با کتاب “مدیریت استراتژیک، رویکرد به ذینفعان ( ۱۹۸۴) نوشته ادوار فریمن” معرفی گردید. فریمن در این کتاب ذینفعان را به عنوان ” هرگروهی یا فردی که می تواند از اهداف سازمان متاثر گردد”، معرفی کرده و اثبات نموده است که ارتباط مستحکم شرکت ها با ذینفعان خارج از سازمان تسهیل کننده دستیابی سازمان به اهداف آن است. بر خلاف مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکت ها که عمدتا یک مفهوم فلسفی است، تئوری ذینفعان در اصل به عنوان یکی از مباحث حوزه مدیریت استراتژیک به شمار می رود.

اولین چالش در ایجاد تعامل سودمند با ذینفعان شناسائی آنها است .به نظر می رسد یک نگرش توافق شده بین شرکت ها وجود دارد که باور دارند گروه اصلی ذینفعان آنها، سهامدارانشان، کارکنانشان، مشتریانشان و تامین کنندگانشان هستند که البته در حقیقت گستره ذینفعان واقعی سازمان بیش از این موارد خواهد بود پس سازمان در ابتدا باید الگویی را برای شناسائی، تحلیل تاثیر پذیری و تاثیر گذاری ذینفعان خود ایجاد نماید. برخی از استراتژیست ها پیشنهاد داده اند که  آنهایی ذینفع به شمار آیند که درگیر فعالیت های سازمان بوده یا از ریسک های کسب و کار آن متاثر گردند.با این فرض که ذینفعان اصلی شناسائی شده اند، مرحله بعدی برای شرکت ها تدوین استراتژی هائی برای تعامل با آنها است.این مرحله یک چالش اساسی است زیرا گروه های متفاوت ذینفعان، اهداف ، اولویت ها و انتظارات متفاوتی دارند. سهامداران و سرمایه گذاران خواهان بازگشت سرمایه بیشینه برای سرمایه گذاریشان اند، کارکنان، محیط کار امن، دستمزدهای رقابتی و امنیت شغلی و ارتقا فردی را انتظار دارند. مشتریان کیفیت بالای محصولات و خدمات و قیمت منصفانه برایشان اهمیت دارد، جمعیت های محلی سرمایه گذاری و توسعه منطقه ای را دنبال می کنند و قانون گذاران، مطابقت کامل رویکردها با قوانین و مقررات را انتظار خواهند داشت این انتظارات بعضا در تضاد با یکدیگر قرار می گیرند اما موارد کلانی چون پایداری اقتصادی، حفاظت از محیط زیست و عدالت اجتماعی بین بسیاری از گروه های ذینفعان مشترک است و  تعداد کمی از آن گروه ها ممکن است در مقابل این اهداف قرار گیرند که البته مواجهه آنها نیز با این رویکردها معطوف به اولویت گذاری و میزان شتاب بخشی اجرای آنها است. طی سالهای اخیر شرکت های زیادی توانسته اند با تغییر استراتژیک کسب و کارشان در راستای مسئولیت های اجتماعی، فواید اقتصادی کلانی را کسب نمایند مثلا شرکت نستله توانسته است با تمرکز بر شاخص های سلامت عمومی و مبارزه با چاقی، حجم فروش محصولاتش را به شدت افزایش دهد و یا منفعت حاصل از فروش آدامس در زمانی که این محصول در راستای سلامتی دهان و دندان قرار گرفته است با وضعیت قبلی که دشمن دندان به حساب می آمد، قابل مقایسه نیست. پس بر اساس تئوری ذینفعان فرصت های فراوانی برای کسب منفعت پایدار در صورت توجه به ابعاد پایداری جامعه به وجود خواهد آمد.

۴-پاسخگوئی شرکت ها:

چهارمین و آخرین حوزه مسئولیت اجتماعی شرکت ها، مسئولیت به پاسخگوئی است. بر اساس این پارادایم جدید، منابع اجتماعی شامل مواد اولیه، منابع انسانی و حتا بازار و مشتریان، متعلق به اجتماع است و شرکت ها به نوعی بر اساس قراردهای اجتماعی، از جانب کلیه ذینفعان وکالت می یابند تا با استفاده از این منابع برای جامعه ارزش افزایی نمایند، در صورت پذیرش این الگو، شرکت ها نه فقط نسبت به عملکرد مالی خود به سهامداران پاسخگو هستند بلکه باید راجع به عملکرد اجتماعی خود در حوزه توسعه پایدار نیز به جامعه پاسخگو باشند. هم اکنون بر اساس قوانین و مقررات اغلب کشورها، شرکت ها نسبت به عملکرد زیان آفرین اجتماعی خود، مسئولیت دارند اما باید توجه داشت حیطه پاسخگوئی از حیطه مسئولیت بسیار گسترده تر است. سازمان پاسخگو می بایست در دوره زمانی مشخص و نه فقط در صورت وقوع اتفاقات زیان آور، عملکرد اجتماعی و اقتصادی خود را به کلیه ذینفعان گزارش نماید.

هنوز همه شرکت ها اصول مسئولیت اجتماعی را داوطلبانه نپذیرفته اند و به نظر نمی رسد که این پارادایم به زودی عمومیت بیابد اما با این حال تعداد قابل ملاحظه ای از آن ها تعهد عمومی به حفاظت از محیط زیست، عدالت اجتماعی و برابری و توسعه اقتصادی را تقبل نموده اند و این تعداد در حال افزایش است و اگر سهامداران، قانون گذار و سایر ذینفعان از آن حمایت نمایند و از شرکت هائی که فعالیت هایشان با روحیه پایداری منطبق است قدردانی گردد شتاب پذیرش آن افزایش خواهد یافت.

منابع:

۱-Brundtland, Gro Harlem (Chairman), Our Common Future. Oxford and New York, Oxford University, 1987

۲-“Corporate Social Responsibility: International Perspectives”, McWilliams, Abagail; Siegel, Donald; Wright, Patrick M. (March 2006)

۳- “Corporate social responsibility and financial performance: correlation or misspecification, McWilliams, Abagail; Siegel, Donald (6 April 2000)

۴-Strategic Management;Aproach to stakeholders, R.Edward Freeman

این مطالب را هم ملاحظه نمائید

سودآوری از مسئولیت اجتماعی

مزیت رقابتی اجتماعی

شما ممکن است این را هم بپسندید